سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶ - ۱۴:۴۹
۰ نفر

کیوتو - دکتر یونس شکرخواه: دکتر کی‌سوکه فوکویا (Keisuke Fukaya) متخصص روش‌های آموزش از دانشگاه ناگویاست. فوکویا طراح اندیشه برنامه درسی در مدارس ژاپن است.

فوکویا

او که بیست سال سابقه معلمی هم دارد هم اکنون معاون مجتمع آموزشی رتسومی‌کان بزرگترین و قدیمی‌ترین مجتمع خصوصی آموزشی در ژاپن است.

  • رسانه‌های ژاپن شما را به عنوان مجری اندیشه تازه‌ای در مدارس ژاپن معرفی می‌کنند؛ اندیشه شوق انگیزی در دانش‌آموزان ابتدایی برای پژوهش و یادگیری. در این باره توضیح می‌دهید؟ ‌

مهم‌ترین کار من تدوین الگویی برای گسترش خودآموزی دانش‌آموزان در مدارس ژاپن است. اینکه دانش‌آموزان چگونه از همان پایه‌های اول شوق آموختن پیدا کنند، در جست و جوی یادگیری باشند و یادگیری را به خارج از کلاس درس گسترش دهند. شما

شاید شنیده باشید که دانش‌آموزان پایه اول هم در ژاپن از فرهنگ لغت استفاده می‌کنند. این، کاری استثنایی در ژاپن بود. قبل از اینکه من این الگو را معرفی کنم کمتر معلمی تصور می‌کرد که می توان در پایه اول هم از فرهنگ لغات استفاده کرد و استفاده از آن را برای دانش آموزی که تازه کلاس و مدرسه را تجربه می‌کند یاد داد. این مثال بیانگر آن است که می توان بچه‌ها ‌را از اینکه صرفا یادگیرنده چیزی باشند به مسیری راهنمایی کرد که خودشان تبدیل به جستجوگر شوند و از این کار لذت هم ببرند. این تحول به نظر غیرممکن می‌رسد، به خاطراینکه بچه‌ها ‌حتی از چیزهای ساده ای که ما می خواهیم به آن‌ها ‌بیاموزیم فراری هستند. رمز میسر کردن این امر به ظاهر ناممکن، تدوین برنامه درسی است که مبتنی بر علاقه دانش آموز باشد و تا حد ممکن در مدرسه نهیه شود.

  • تدوین چنین برنامه ای اساسا چگونه امکان پذیر است؟

برای اینکه این نوع برنامه درسی را تهیه کرد لازم است قبل از اینکه معلم‌ها ‌چیزی به بچه‌ها ‌بیاموزند چند هفته ای از بچه‌ها ‌یاد بگیرند. منظورم دریافت توانایی ها، ایمان به قابلیت‌ها ‌و تدوین برنامه ای متناسب با شور و شوق کودکان است. اگر این کار را بتوان انجام داد آن وقت بیش از آنچه می خواهیم به کودکان بیاموزیم، که کاری دشوار است، خود بچه‌ها ‌در پی یاد گرفتن برخواهند آمد. من در کلاس درس، دانش آموزم را روزنامه نگار کوچک، یک مخترع کوچک، یک مدیر کوچک صدا می‌زنم و متناسب با توانایی هر کدام برنامه‌ام را تنظیم می کنم. به این ترتیب هم دانش‌آموزان به آموختن علاقه مند می شوند و هم من تشویق می شوم محیط شوق انگیزی برای یادگیری ایجاد کنم.

  • شما واقعا به ارزیابی توانایی تک تک دانش‌آموزان می پردازید؟ این کار خیلی دشوار نیست؟

چرا. البته که دریافتن علاقه تک تک دانش‌آموزان و فهم میانگین علاقه مندی کلاس برای یک معلم کار بسیار دشواری است. برای انجام این کار معلم باید در زمانی که از بچه‌ها ‌یاد می گیرد به دو نکته مهم توجه داشته باشد: یکی اینکه مشاهده گر خوبی باشد و دیگری اینکه بچه‌ها ‌را در یک محیط شوق انگیزی به بازی کردن ترغیب کند. در واقع بچه‌ها ‌به بازی بپردازند و معلم آن‌ها ‌را مشاهده کند. چنین است که می توان علاقه ها، توانایی ها، و انگیزه‌ها ‌را شناخت و بر اساس آن برنامه درسی را تدوین کرد. بنابراین قبل از اینکه بخواهیم چیزی را به دانش‌آموزان بیاموزیم باید از آن‌ها ‌یاد بگیریم. اگر در این کار موفق شویم دیگر نزاعی میان معلم و دانش آموز به وجود نمی آید. در عین حال هر کودکی که از مدرسه به خانه باز می گردد احساس می کند از باغ مدرسه میوه ای با خود همراه آورده است و شادمان به منزل باز می گردد. مقصودم از باغ مدرسه همان برنامه مدرسه است.

  • گفتید برنامه درسی حتی الامکان باید در هر مدرسه تدوین شود؛ منظورتان همان برنامه ریزی آموزشی مدرسه محور است؟

کاملا درست متوجه شده‌اید. البته دیدگاه برنامه ریزی درسی مدرسه محور در ژاپن پیشینه ای ۱۰۰ ساله دارد. به اعتقاد من، که یک پژوهشگر تاریخ آموزش هستم، اگر در گذشته خودمان بازاندیشی کنیم ممکن است بتوانیم بعضی الگوهای کاربردی را بازکشف کنیم. در واقع ما همیشه نیاز به بازاندیشی در فرهنگ و آموزش خود داریم. از این بازبینی خیلی چیزها می توان یاد گرفت. البته آنچه من در کار خود از بررسی تاریخ آموختم از یک جنبه نیز برایم بسیار دردناک است و آن اینکه با وجود رواج چنین دیدگاهی در ژاپن ۱۰۰ سال پیش، اما کشورمان درگیر و سهیم جنگ های بسیار خونین هم بوده است.

  • اندیشه خودتان را چگونه عملیاتی کردید و به اجرا درآورید؟

از پانزده سال پیش کوشیدم این به این الگو سامان بدهم. ده سال طول کشید تا در عمل به این نتیجه برسم که این مدل  می‌تواند فراگیر شود. خوشبختانه امروزه این الگو در بسیاری از مدارس اجرا می شود.

  • در مدارس دولتی یا خصوصی؟

هر دو. جالب اینکه مدارس خصوصی فراوانی هم به اجرای این مدل علاقه مند شده اند. نتیجه به دست آمده از اجرای این مدل توسط معلمان متفاوت در مدارس مختلف نشان دهنده افزایش چشمگیر علاقه دانش‌آموزان است. می دانید چرا؟ به خاطر اینکه اجرای این روش مبتنی بر مهارت معلم، نوع مدرسه و عواملی از این دست نیست، بلک مبتنی بر توانایی، درک قابلیت و علاقه دانش آموز است. به همین دلیل در هر جا که این الگو به اجرا در آمده، نتیجه کار افزایش علاقه دانش آموز به یادگیری است.
دومین نتیجه مشترک، صرف نظر از سطوح مختلف مدارس و امکانات شهر، معلمان همگی اذعان می‌کنند که با اجرای این الگو چیزهایی از دانش‌آموزان می آموزند. به این ترتیب یادگیری از کودکان به معلمان امکان می دهد که بیشتر بیاموزند و یادگیری در مدرسه توسعه یابد. اما اجرای این الگو تفاوت مهمی را هم میان معلمان مدارس گوناگون آشکار می‌کند. این تفاوت عبارت است از میزان توانایی معلمان در یادگیری از کودک که به آن «درک کودک» هم می‌گوییم.

  • به نظرم آنچه می‌گویید ایده‌ای برای یک شروع خوب است، اما چگونه می‌توان به این روند و تحول ادامه داد؟

 پاسخ صریح من این است که تا معلمان تغییر نکنند کودکان یاد نمی‌گیرند. به عبارت دیگر رشد کودکان به میزان یادگیری معلمان بستگی دارد. البته در نظر من یادگیری معلمان یعنی تغییر نگرش و مدل ذهنی آن‌ها ‌که کار بسیار دشواری است.
برای مثال معنای تغییر نگرش در درک کودک و یا آموختن از کودک این است که معلم یاد بگیرد به کودکان احترام بگذارد؛ منظورم احترام معمول و آنچه همه به صورت یک کلیشه می گویند نیست، بلکه به رسمیت شناختن توانایی ها، ناتوانی ها، امکان ها، علاقه‌ها ‌و ناخوشایندی های دانش آموز است. این چیزی است که امروزه بسیار به آن احتیاج داریم. در دنیای امروز ما به عنوان معلم و یا والدین بیش از قلب کودکان به ذهن آن‌ها ‌توجه داریم. به همین خاطر بیش و پیش از توجه به روحیه و دل آن‌ها ‌به سراغ میزان دانش و ذهن شان می رویم. اگر بخواهیم از کودکان بیاموزیم باید قبل از آموختن علم به آن‌ها ‌و اولویت دادن به ذهن شان به سراغ قلب وروح شان برویم. یعنی به پرورش روان و اخلاق آن‌ها ‌بپردازیم.
اگر این تغییر اتفاق بیفتد آن وقت تعبیر من از اینکه باید قبل از آموزش دادن به کودکان باید از آنان آموخت محقق می شود. در غیر این صورت ممکن است تعبیری که به کار بردم برای برخی مخاطبان شما خنده دار جلوه کند.
همان طور که گفتم این تغییر اساسا باید از مشاهده کودکان آغاز شود. ما باید از مادران، معلمان و همه مربیان بخواهیم به دقت در رفتار و هیجانات کودکان در حین بازی بپردازند. همین مشاهده دقیق یعنی آموختن معلم از دانش آموز. اگر معلمی بتواند این کار را انجام دهد شوق جست وجو را در خود تقویت و در کودک بیدار می کند. حاصل این فرایند دو سویه ایجاد انرژی مثبت ناشی از هم بودن و توسعه و تعمیق یادگیری است.

  • من فکر می‌کردم رویکرد حاکم بر آموزش و پرورش ژاپن توجه تؤامان به قلب و ذهن کودکان است. اما فکر می کنم شما بیشتر معتقد به پرورش قلب هستید تا ذهن. این طور نیست؟

پرسش سختی را مطرح می‌کنید. با قاطعیت تمام نمی توان از اولویت یکی از این دو صحبت کرد، ولی به هرحال بنیان پیش فرضی که مرا به تدوین این مدل رهنمون کرد این بود که پرورش قلب مقدم بر ذهن است و تا یک معلم رویکرد تربیتی به آموزش نداشته باشد، نمی تواند معلم تأثیر گذاری باشد. به معنای دیگر بیش ازاینکه بتواند یاد بدهد، دانش‌آموزان را از آموختن فراری می‌دهد. بر همین اساس آنچه من در این مصاحبه در باره آموختن از دانش‌آموزان و یا درک کودکان گفتم‌معطوف به توجه به قلب کودکان است بیشتر از ذهن آنها.

  • چه شد که به این رویکرد رسیدید؟

ما در مدارس ژاپن مسائل فراوانی داریم؛ در محتوای درسی، نظم و انضباط دانش آموزان، چگونگی پیشرفت تحصیلی و موضوعات دیگر. فکر می کنم در فرصتی که اینجا هستید با بخشی از مشکلات آموزشی ما دقیق تر آشنا شده اید. فکر می کنم رویکرد من در جهت بهسازی آموزش در مدارس ابتدایی است.
البته این رویکرد به معنای یافتن دارویی برای حل همه مسائل آموزشی کشورمان نیست، ولی پنجره ای به سوی راه حل هاست. با این الگو فضای روانی مدارس ابتدایی برای یادگیری بهتر شده است.

  • شما به هر دلیل به یک رویکرد رسیدید و آن را در یک مدرسه به اجرا درآورید. چطور در ژاپن فراگیر شد؟

می دانید، در کشور ما مهم ترین عامل تحول در آموزش و پرورش کشورمان علاقه معلمان به تولید دانش حرفه ای است. وقتی من هم این ایده را به صورت کتاب منتشر کردم، معلمان سراسر کشور واکنش مثبتی نسبت به آن نشان دادند. عامل دوم، حمایت بی دریغ وزارت آموزش و پرورش از کار من بود و عامل سوم استقبال کم نظیر رسانه‌ها ‌از گسترش این روش در مدارس کشور.
دو عامل دیگر هم به مدد من آمدند: همزمان شدن طرح این رویکرد با آغاز اجرای برنامه اصلاحات آموشی دولت در ژاپن و جست و جوی دولت برای یافتن روش های مؤثر بهسازی آموزش در مدارس و همکاران بسیار خوبی که در دانشگاه و مدارس داشتم. اگر اجازه بدهید علاقه مندم از یکی از آن‌ها ‌حتما نام ببرم؛ استاد برجسته هیدئو کاگه یاما در دانشگاه رتسومی کن در کیوتو.

  • مایل هستید نکته‌ای برای معلم‌ها ‌و آموزگاران ایرانی طرح کنید؟

البته. به اعتقاد من راه حل بسیاری از مسائل ما با کودکان در خود کودکان نهفته است؛ البته به شرط اینکه ما یاد بگیریم از کودکان بیاموزیم. فهم این نکته می تواند از مادر، معلم، مربی و اساسا هر کسی که با کودک سر و کار دارد می تواند یک محقق بسازد. اگر به دقت عمیق در رفتار کودکان بپردازیم راه حل بسیاری از مسائل مان را خواهیم یافت. مهم این است که یاد بگیریم به کودکان توجه و آن‌ها ‌را درک کنیم. این کار هم سهل و هم ممتنع است.
حتما در تاریخ فرهنگ و آموزش ایرانی هم رگه های عمیقی از توجه و احترام به کودک وجود دارد. امیدوارم شما هم با کشف دوباره آن‌ها ‌به تحول در آموزش و نگرش نسبت به کودکان کمک کنید.

کد خبر 18717

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز